دیر...
در آن مه رفتم و تو آن نرو را دیر گفتی
چقدر آن دوستت دارم رو با تاخیر گفتی
زبان مهر ابراز است و تو آن واژه ها را
زمانی که دلم از عشق تو شد سیر گفتی
به دید یوسف و یعقوب یا فرهاد وشیرین
تمام آن تناقض ها رو یک تقدیر گفتی
همه ی فصل ها را سخت طی کردم و انگار
نمود چشم تو آن بود و از تغییر گفتی
نشان عاشقی هم لکنت است و بی زبانیست
برای این دل عاشق تو از تدبیر گفتی
تمام این همه نشات گرفته از زمانیست
که به رفتار و رسم سادگی تحقیر گفتی...