سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چینش ثانیه ها
 

افتاد به موج غزل به روی تو شعر خوانی ام

شعرم سرود تو را به واژه واژه ی زندگانی ام

مشت غزل به روی صفحه می نگاشت نام تو

حک کر ده بود اسم تو را به سینه ی آسمانی ام

باز مانده بودم میان زبان و حرف دل

همیشه افسوس می خوردم از این بی زبانی ام

غرق بهار بودم و غافل از اینکه زود

کم کم به رنگ چله می گرفت شادمانی ام

چین و چروک روزگار ناگه به دل نشست

دیدم که چگونه می رود این شور جوانی ام

مغرور صبر خویش بودم و غافل ز ترک او

که صبرم شکست و آگه شدم از ناتوانی ام

عهدت چگونه شکست ای بی وفا تر از غریب

این بود رسم صداقتت ای عطر جاودانی ام

گفتم غصه مخور دلم که تویی غریب دل

عمریست که زجر می کشم از این مهر بانی ام

 

 


[ دوشنبه 90/11/24 ] [ 2:56 عصر ] [ اکبر احمدی ]

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

امکانات وب