سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چینش ثانیه ها
 

دلم همیشه با صدات می خنده

میخواد ندیده دل بهت ببنده

با اینکه گفته بود تموم حرفام

ولی هنوز دل از دلت نکنده

نمیدونم چی شد که رو آوردم

همینجوری دل به دلت سپردم

چی شد که از تقدیر این روزگار

نشستم و الکی قصه خوردم

نفهمیدم چطور دلم گفت آره

چجوری شد که خندیدم یکباره

شاید به این جمله ی رازقی بود

دل همه به همدیگه راه داره

دل ما هم سوژه ی غمناکی شد

یواشکی آلوده ی پاکی شد

آخه بگو تو رو چه به عاشقی

ولی بگم دل ما هم خاکی شد

آخه بگو من این وسط چیکارم؟

مگه واسه عاشق شدن چی دارم؟

فقط یه جون که اگه بیفته

اونم واسه یه هم نفس میزارم

حالا که اینجوری شده میدونم

با تو همین ترانه رو میخونم

یا که تو این فاصله ی نفس گیر

کناریادگاریات میمونم

ولی میدونم که دل زمونه

فاصله ها رو میکنه بهونه

ما رو جدا میکنه و میگه خب

بگیر که این تقدیر و این نشونه

بدون دلم که ما همیشه هستیم

کر چه ز پوچی زمونه مستیم

ولی واسه رسیدن به پاکی

تقدیر چند سالمونو شکستیم.


[ دوشنبه 91/1/7 ] [ 4:15 عصر ] [ اکبر احمدی ]

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

امکانات وب